چهارشنبه ای من ارائه داشتم تو جلسه آزمایشگاه، استاد راهنمای جان هم شرف حضور داشتند، همه بچه های آزمایشگاه هم بودنجاتون خالی فقط شما نبودید! خواستم آدرس بدم بیایید گفتم اینا تو فضای مجازیش نیستن چه برسه به فضای واقعیش! تا وقتی نت قطع بود همه پناه آورده بودن به بیان! الان ملت دیگه تو اینستا و تلگرام و . میچرخن! بذار بچرخن  پرچم بیان بالاس! ما با بیان صفا میکنیم!! خدایا این خوشی ها رو از ما نگیر! بگذریم.

چی داشتم میگفتم آهان! (یعنی مثلا من الان خیلی از موضوع پرت شدم:)) یکی دو روز وقت گذاشتم تا یه پاور پوینت یا بقول یکی از اساتید که وبلاگ هم داره و تو وبلاگش مینویسه پرده نگار! آماده شد!!! هر چند بنا بود دانشجوی ارشدی که با من کار میکنه به من کمک کنه تو این موضوع، چند تا اسلاید ایمیل کرد که تقریبا خیلی به دردم نخورد! بعدشم پیامک داد که سر ماخوردم و نمیتونم بیام!! نمیدونم منو پیچوند یا واقعا سرماخورده بود!! راستی از روی پیامک چطور میشه فهمید کسی سرماخورده یا نه؟

پرده نگارم رو تا تونستم به شکل هایی که مفهوم رو بهتر میرسوند مجهز کردمراستی بچه ها تو فایل پرده نگارتون خیلی تکست ننویسید.بیشتر شکل و تایتل های کلی.جدیدا هم که میدونید prezzi اومدهخاستگاه prezzi کشور مجارستانه.اینا رو میدونیدولی نمیدونم چند باری که خواستم برم prezzi یاد بگیرم خیلی با محیطش صفا نکردم.عطاشو چسبوندم به لقاش جفتشم چسبوندم به دیوار! :)


جلسه آزمایشگاه ما تشکیل شده از همه دانشجویان ارشد و دکترایی که استاد راهنماشون، استاد راهنمای جانِ من هست، بعلاوه یکی دو نفری که از دانشگاه های دیگه میان و احتمالا بازم استادراهنماشون، استاد راهنمای جانِ من هست، این جلسات دو هفته یکبار توسط دانشجویان به منظور اعلام این مفهوم که" ما در آزمایشگاه بادمجان واکس نمیزنیم !و داریم یه غلطی میکنیم و بیکار نیستیم" و برای تبادل افکار و همفکری و هم افزایی تشکیل میشه! جلسات خوبیه کسی دنبال اثبات خودش یا خدایی نکرده حال گرفتن و مچ گرفتن نیست و با اخلاق خوبی که این فرشته روی زمین(استاد راهنمای جانمو میگمخدائیش دیگه این پرانتزا رو نباید بگم باید خودتون دستتون اومده باشه تا حالا که: فرشته کیه؟ دلبر کیه؟ آلکس کیه؟ اسب سفید کدومه؟ الاغ پیر چیه؟ استادراهنمای من آقا هستند  و)به خوبی هر چه تمام تر این جلسات رو مدیریت میکنه

القرظ؟ الغرض؟ القرز؟؟؟حالا هر چی.خلاصه اینکه یه ارائه ای به منصه ظهور؟ حظور؟ منسه ی حذور!!؟؟.(حالا خیلی هم املام خوبه هی از این کلمات کلوخی بکار میبرم!:)) رسوندم که همه نزدیک بود با کاردها و پرتقالهایی که دستشون بود(و نبود!) دستاشونو ببرن!!!(البته خبر دارید این روزا یوزارسیف زیاد شده دیگه من کشیدم کنار و ادعایی هم ندارم تو این زمینه!) خلاثه که همه کف کرده بودن!.بعد ارائه هم یه فیلم چند دقیقه ای گذاشتم همه دیگه حظ کرده بودندیگه اونا هم که تو کف نبودن اونا هم کف کردن!(کف کردن در لغت به من حظ و بهر وافر بودن در هنگام تردن چیزی یا کسی هست!) خلاصه ماشین لباسشویی ای شده بود کلاس!:) وسط ارائه ام یکی از دانشجوهای دکترا سوال خوبی پرسید.ارشدا که کلا یادداشت برداری میکردن! سوالای استاد راهنما رو مثل قرقی جواب میدادم! همینطور سوالای هومان روولی میلاد اون عقب  یکی دو تا سوال پرسید یکم اذیت شدم ولی با هم جواب سوالا رو دادیمیکی دیگه از دانشجوهای دکترا سوال پرسید که حاشیه ای بود و بچه ها میخواستن استفاده ی بکنن ولی من جواب دادم: منو وارد این بازیای پیچیده نکن!!! و همه خندیدن! بنظرم جواب خوبی دادمنظر شما چیه؟ میدونم که نظر نمیدید معمولا اصلنم مهم نیست:)

در هر صورت ارائه که تموم شد، یکی از دخترای ارشد گفت فلان موضوعی که میگید رو من تولیسانس کار میکردم و یکم خواست بیشتر اطلاعات بده در مورد این موضوع که خدمتشون عرض کردم بله بنده هم همینها رو ابتدای ارائه ام گفتم ولی ظاهرا تشریف نداشتیداستاد هم دست گرفت و گفت بله دیگه وقتی دیر میایید همین میشه!!!! یکم دلم براش سوخت و گفتم شاید همینجوری تایید میکردم و دیر اومدنشو بولد نمیکردم شاید بهتر بود!  بعدا چک کردم دیدم خوشبختانه ناراحت نشدهالبته بازم مهم نیست! خلاثه ارائه که تموم شد همه یه کف مرتّب برام زدن! شما نمیدونید براتون همه کف بزنن چه حالی داره؟ اونم حدود 25-30 نفر.منتظر بودم کلاه بوقی سرم بذارن و برف شادی بزنن که هر چی صبر کردم دیدم خبری نشد!!کیک هم که نیاوردن بی انصافا:)اون لحظه کجا بودی اَلِکس!!!!؟؟؟؟؟

دو سه تا دانشجوها گفتند استاد ارائه شون خیلی خوب بود.استاد راهنمای جان هم برای اینکه قافیه رو نبازه گفتند که بله استادشون خوبه که ارائه شون خوب بوده:) دیگه آخر جلسه به شوخی های همیشگی گذشت و تعریف و تمجید از ارائه من. استاد هم به دانشجوهای جدید توصیه کرد کسایی که میخوان موضوع پایان نامه شون  در راستای موضوع ارائه ایشون(من) باشهسریعتر اعلام کنندیگه خداحافظی کردم و اومدمخسته بودم.اومدم آزمایشگاهاین شلف(قفسه) پارتیشن یکی از بچه های دکترای آزمایشگاهمونه.همونی که تو سرزمینِ پست فرصتشو گذروندهاین کتابا بیشتر برای اینه که بگن ما دخلِ کتابو درآوردیم!!



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سمفونی روزهای یک کتابدار نانوشته های علیرضا ادریسی تجهیزات آشپزخانه های صنعتی و هتلی دماپویا وبسایت تخصصی تاسیسات ساختمان آيينه بندان شهر عشق و تنهايي روزانه خدمات طراحی انلاین آل یاسین, روز نوشته های حسین اصلانی آسمان آبی هواپیما در حال حرکت